و اکنون مائیم و دو روایت تاریخی از سرنوشت حزبی که پای به ۸۰ سالگی میگذارد: محمدعلی عمویی برآمدن «کاخ آرزوها» را حکایتی تازه میکند و از «اشکها و رنجها» میگوید و گذشته را چراغ راه آینده میکند.
۲۲ فروردین ماه ۱۴۰۰
و اکنون مائیم و دو روایت تاریخی از سرنوشت حزبی که پای به ۸۰ سالگی میگذارد: محمدعلی عمویی برآمدن «کاخ آرزوها» را حکایتی تازه میکند و از «اشکها و رنجها» میگوید و گذشته را چراغ راه آینده میکند.
نمیتوان شكل مبارزه طبقاتی را تنها در مبارزه سندیكایی و طرح شعارهای مجزا برای كارگران محدود كرد.
رژیم حاکم بر ایران در شرایطی به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ رسید که جز لایه بسیار نازکِ «بورژوازی وابسته» (مشتمل بر خانوادههای اشرافی، پیمانکاران عمده، کارمندان و افسران عالیرتبه و زمینداران بسیار بزرگ)، هیچ حامی جدیای در میان طبقات مختلف در ایران نداشت.
«برای آدمهای متوسطِ معمولی، انقلاب پرولتاریایی وقتی چشمگیر میشود که تودههای کارگر بر باریگادها ایستاده باشند، و اگر این آدمهای متوسط اطلاعی عامیانه از مارکسیسم داشته باشند ــ حتی آن را هم انقلاب نمیدانند»
کمونیستها براساس تحلیل شرایط مادی و مناسبات عملاَ موجود آنتاگونیستی جامعه سرمایهداری به اجتنابناپذیری امر انقلاب میرسند و در این زمینه میتوان گفت که تمام شواهد موید نظر کمونیستهاست.
آدمی را طلـب و شـوقِ «شناخت»
سخت اندر شَعَف و شور انداخت.
و آن که بیدار شد از خوابِ گران:
دشت را دید، کران تـا بــه کران
ژاژهـا بـود ـ که تا مُرد دروغ،
نسلها سوخت ـ که تا زاد فروغ
راهسنـگِ خِـردَم، گـــام بـه گـــام
باغها را گرچه دیوار و در است / از هواشان راه با یکدیگر است
شاخهها را از جدایی گر غم است / «ریشه»هاشان دست در دست هم است!
هوشنگ ابتهاج (سایه)
بهتازگی تحلیلی موجز و صریح از شرایط بحرانی و فروپاشی اقتصادی سیاسی کشور در «نامه مردم» بهنام «بحران فزایندۀ اقتصادی و تهدیدهای راهبردی بر ضد مصالح ملی» منتشر شده که حاکی از شرایط دشوار زحمتکشان و مردم ایران در اثر حاکمیت کلان سرمایهداری تجاری و بوروکراتیک در کشور است.
خانم مرضیه توانگر در نوشته ای دراز دامان کوشیده است تا به همه منتقدین دیدگاه خود یک جا پاسخ دهد. این نگارنده بر سر آن نیست که همانند او به همه آنچه ایشان نگاشته اند پاسخ دهد، بلکه در درجه نخست به آن بخش از نوشته های ایشان می پردازم که پرداختن به آن ها را ضروری می دانم.